سپس رمانهای مارتین، با وجود تمام روحیههای بیارزشکننده و صحنههای جنسی، هنوز – حداقل در شکل ناتمامشان، باید بگویم – به قراردادهای سنتی خوب در مقابل شر، درگیری متافیزیکی و خطر آخرالزمانی وابسته هستند. استارکهای وینترفل نسبت به آراگورن، پسر آراتورن، نقصهای رهبری و قضاوت بیشتری نشان میدهند، اما هنوز هم نسبت به اکثر آنتاگونیستهای سیاسی خود قهرمان هستند. لنیسترها، رقبای بزرگ استارکها، پیچیدگیها و شانسهای رستگاری خود را دارند، اما سرسی لنیستر و پسرش جافری، تبهکاران سیاهپوستتری نسبت به بسیاری از شخصیتهای انسانی در تالکین هستند. وقتی دنریس تارگرین بردگان اسوس را آزاد میکند، عواقب آن کثیف است، اما خود عمل به وضوح نجیب است. وقتی وایت واکرها تهدید میکنند که جهان را در یک شب زمستانی بیپایان فرو میبرند، تهدید سائورونسکی است، نه به نوعی از نظر اخلاقی مبهم.
اما در اسپینآفهای جدید تلویزیون، تا کنون، واگرایی تالکین-مارتین بسیار واضحتر احساس میشود. “خانه اژدها”در گذشته وستروسی با اژدهاهای بیشتر اما بدون خطر آخرالزمان جادویی، و خطوط داستانی اولیه آن تقریباً تماماً سیاست دربار و دسیسه است – تارگرین علیه تارگرین این بار، نه استارک در مقابل لنیستر، بدون هیچ جناحی که الهام بخش همدردی اخلاقی خاصی باشد.
فتنه ها به طرز ماهرانه ای شرح داده شده اند، اجراها قوی هستند و جهان احساسی زنده دارد که از بسیاری از تولیدات فانتزی دور است. اما یک “پس چی؟” مشکل داستان؛ همه ماکیاولها در مقابل ماکیاولها هستند، بدون خارجیهای قابل ربط یا خطرات اخلاقی خاصی. به این ترتیب، سری جدید به کاریکاتور قبلی نزدیکتر است: این سریال طولانی در مورد اژدها، برهنگی و سیاست واقعی بدبینانه و کوتاه در چارچوببندی اخلاقی و متافیزیکی طنینانداز است، به این معنی که دسیسهها به خطر بیحوصلگی و خشونت، تماشای توخالی میپردازند.
سپس «حلقههای قدرت» چالشی برعکس دارد. با حرکت رو به عقب به سمت افسانه تالکین، در زمانی می گذرد که بسیار جادویی و اسطوره ای تر از دنیای «همراهان حلقه» یا «دو برج» است. اپیزودهای اولیه در نقاشی روی آن بوم عالی هستند. بر خلاف برخی از CGI های عجیب و غریب، می توانید ببینید که تمام پول کجا رفته است. اما زیبایی بصری قلمرو جنها و پادشاهیهای کوتولهها به تضاد اعمال فانی، شخصی و سیاسی، برای انسانی کردن این اسطوره نیاز دارد، و نمایش جدید هنوز آن جایگاه را پیدا نکرده است.
علیرغم بهترین تلاش بازیگرانی که نقش گالادریل جوان و الروند جوان را بازی میکنند، تنها کارهای زیادی میتوان با صحبتهای پر صدا از جن انجام داد. (دلیلی وجود دارد که الف ها عمدتاً شخصیت های ثانویه در رمان های تالکین هستند.) در همین حال، انسان ها و پروتوهابیت های سریال تا کنون بیشتر شبیه شخصیت های سهام هستند، آواتارها در یک بازی نقش آفرینی فانتزی، تا وسیله های موفق برای شناسایی مخاطب.
پس آنچه هر نمایش جدید به آن نیاز دارد، کمی بیشتر از آن چیزی است که دیگری برای آن در نظر گرفته است – کمی بیشتر تالکین در خورش مارتین، و بالعکس.
«حلقههای قدرت» به سیاست و شخصیت و درگیری غیر جادویی بیشتری نیاز دارد، و من امیدوارم که بتواند آنها را در جزیره Numenor بیابد، پادشاهی شبیه آتلانتیس که قول میدهد در داستان بزرگ جلوه کند اما در آن ظاهر نمیشود. قسمت های اولیه