سوار قطاری که به سمت سیوداد خوارز، مکزیک می رود
CNN
–
در بالای قطار باری غرش، مرد جوان می گوید که مورد حمله و سرقت قرار گرفته است. هیچ سایه ای از آفتاب سوزان در روز نیست، جایی برای گرم شدن در سرمای فاسد شب وجود ندارد. اما او می گوید که هنوز این سفر بی رحمانه ارزشش را دارد.
روبرتو، 23 ساله، به سی ان ان گفت که در حال فرار از هندوراس است، جایی که وزارت امور خارجه ایالات متحده می گوید فعالیت های خشونت آمیز باندها زیاد است و پلیس ناکارآمد است.
او گفت: “به دلیل جنایت در کشور من، ما نمی توانیم کار کنیم، نمی توانیم کاری انجام دهیم.”
روبرتو یکی از دهها هزار مهاجری است که پیش از انقضای قانون مهاجرت در دوران کووید، معروف به عنوان 42، سفر خطرناک خود را به سمت مرز ایالات متحده و مکزیک انجام دادهاند.
او گفت که روبرتو به همراه دو فرزند خردسالش از کشور گریخت و وقتی درباره آنها صحبت می کرد احساساتی شد. او گفت: “من آنها را به اینجا به مکزیک آوردم، اما آنها مریض شدند، تقریباً بمیرند.” “من مجبور شدم آنها را به هندوراس بازگردانم.”
روبرتو خودش هنوز مریض بود و برای محافظت از دیگران در برابر سرفه هایش ماسکی به چشم می زد. او گفت این هفتمین قطاری بود که در 12 روز گذشته در بالای آن سوار شده بود، زیرا او، پدر و خواهرش تلاش می کردند زندگی جدیدی پیدا کنند. او گفت خواهرش 15 سال دارد. در شرایط دیگر، او در خانه با دوستان و خانواده خود جشن می گرفت. اما خانه، در حال حاضر، یک واگن قطار باز بود که به سمت شمال می رفت.
این کامیون حاوی تیرهای ساختمانی فلزی است که با پلاستیک پوشانده شده است. چند ده نفر به تنهایی در این واگن باری حضور دارند که ده ها نفر دیگر روی واگن های دیگر سوار می شوند. سواران جعبههای مقوایی را صاف میکنند و از لباسهای کثیف استفاده میکنند تا سعی کنند خود را روی سطح سخت و ناهموار کمی بالش بگذارند. اما این هنوز هم نوع ترجیحی واگن قطار است، زیرا حداقل محافظت در برابر سقوط را ارائه می دهد.
روبرتو در حالی که نشسته بود، در حالی که باد او را بوفه میکرد، گفت: «شما نمیتوانید اینجا بخوابید.
او، خواهرش و پدرش قصد دارند همین روز به آمریکا بروند. آنها معتقدند که دلیلی برای این کار ندارند.
لغو محدودیتهای مهاجرتی دوران همهگیری عنوان 42 ایالات متحده در روز پنجشنبه، نگرانیهایی را در مورد تلاش افراد بیشتری برای ورود به ایالات متحده ایجاد کرده است. عنوان 42 به مقامات این امکان را می دهد که به سرعت افرادی را که وارد می شوند بررسی کنند و بسیاری را به آن سوی مرز بازگردانند. بازگرداندن قوانین قدیمی ممکن است به معنای مجازات های قانونی سنگین تر باشد، اما انتظار می رود این روند طولانی تر باشد.
اما مردم در قطار باری در مورد تغییر قوانین ایالات متحده صحبت نمی کنند. آنهایی که با آنها صحبت کردیم، هدف واحد فرار از کشورهایشان و شروع دوباره در ایالات متحده، هر روندی که باید دنبال می کردند، داشتند.
عبور از مرز تا جایی است که فیلیپه و مارسلا فکر می کردند. این زوج گفتند که کلمبیا را ترک کردند و آماده بودند خود را فدای پنج فرزندی کنند که پشت سر گذاشتند.
فیلیپه وقتی از آنها پرسیده شد که کجا خواهند رفت، پاسخ داد: “ما به طور قطع نمی دانیم.” ما باید ابتدا به آنجا برسیم، این اولویت است. وقتی به آنجا میرسیم، میتوانیم ببینیم چه کنیم، زیرا دوستان، خانواده، کسی که بتواند ما را بپذیرد نداریم.»
گفتند در گرما و سرما رنج می کشند و گرسنه و تشنه هستند. اما بدترین ترس آنها تهدید به خشونت، به ویژه برای زنان بود.
فیلیپه گفت: «رفتار با زنان بدترین و همچنین خطرناک است. “مردم برای جستجوی زنان سوار قطار می شوند.” مارسلا افزود: “خطرناک به معنای تجاوز جنسی، گاهی اوقات مردم به دنبال آن می گردند.”
باد افرادی را که در واگن ریلی هستند می کوبید. بسیاری مانند روبرتو مریض هستند و سرفه می کنند. با عبور قطار از جایی که شبیه زباله سوز به نظر می رسید، بوی سوختن زباله و توده ای عظیم از دود به مشام می رسید. در مواقع دیگر بوی فاضلاب طاقت فرسا است.
مسافران از کشورهای مختلف می آیند. ما حتی دو نفر از چین را ملاقات کردیم.
برای برخی از آنها، این اولین تلاش آنها برای ورود به ایالات متحده نیست.
عمر زامبرانو گفت شش ماه پیش ونزوئلا را ترک کرد تا از جنایت و خشونت در آنجا فرار کند، همراه با بحران اقتصادی. «زندگی در ونزوئلا آشفته است. اگر صبحانه بخورید، پول کافی برای ناهار ندارید.
او آدرس یکی از دوستانش در بالتیمور را به همراه یک نسخه چاپی به زبان اسپانیایی از تمام شرایطی که تحت آن اجازه اقامت در ایالات متحده را داشت، دارد.
او گفت که قبلاً تلاش کرده و بازگردانده شده است. اما او دوباره سعی خواهد کرد از مرز عبور کند. او گفت: «وقتی میخواهید این کار را به طور قانونی انجام دهید، آنها شما را نادیده میگیرند. اما اجازه دهید ابتدا به دنبال راه قانونی برویم تا ببینیم چه اتفاقی میافتد.»
زامبرانو پس از پایین آمدن از آخرین ایستگاه قطار، کیف کتاب کوچکش را که حاوی تمام چیزهایی بود که در سفر داشت، برداشت و آماده رفتن به گذرگاه مرزی، پیاده روی یا شاید با کامیون میشود.
او در حالی که زیر عینک آفتابی اش لبخند زده بود، گفت: «به نام خدا خود را تسلیم می کنیم. “ایمان کوه ها را حرکت می دهد و شما نباید آن را از دست بدهید.”