خوانندگان محترم
من اخیرا تولد داشتم. وقتی این را به دوستان و آشنایان می گویم، کمی متحیر به نظر می رسند، کمی زخمی می شوند: آیا من مهمانی داشتم و آنها را دعوت نکردم؟ نه مهمانی نیست در حقیقت، چیزی در من در برابر جشن سالگرد شخصی ام با کسانی که مرا می شناسند و دوستم دارند، مقاومت می کند. من آن را اختلال تولد تابستان می نامم.
به عنوان یک کودک با تولد ماه جولای، هرگز نتوانستم کاپ کیک به مدرسه بیاورم. در زمانی که من نوجوان بودم، دوستانم یا در Jersey Shore کار نمیکردند یا در حال انجام نوعی برنامه تابستانی بودند که مشاور راهنمایی ما گفت که در برنامههای کالج خوب به نظر میرسد. تا زمانی که دانشگاه را تمام کردم، تقویم من باید با تقویم دیگران هماهنگ می شد، اما من خیلی دیر در مهمانی ماندم (من به تحصیلات تکمیلی رفتم) که باعث به تاخیر افتادن جشن تولد واقعی شد.
چندین سال دیگر گذشت و من نه با دوستان قدیمی، بلکه با دوستان جدید جشن گرفتم – بیشتر افرادی که در مدارس زبان روسیه و اروپای شرقی ملاقات کردم. آهنگ تولد آمریکایی با آهنگی که توسط Gena the Crocodile، شخصیت محبوب کارتون شوروی “Cheburashka” خوانده شد، جایگزین شد. آهنگی است که از روس ها می خواهید: در یک روز بارانی، یک تمساح تنها کار خود را در باغ وحش ترک می کند (او به عنوان یک کروکودیل استخدام می شود؛ در اتحاد جماهیر شوروی همه کارگر هستند) و یک آهنگ تولد برای خودش پخش می کند. تماشاگران انفرادی یک راننده کامیون در خیابان او پارک کرده بودند. با این حال او خوشحال است. او میخواند: «ارزش یک اشک را دارد که سالی یکبار تولد یک نفر میآید.»
من تحلیلی از این صحنه را بهعنوان تفسیر اجتماعی خرابکارانه خواندهام، خیابان خالی پیشنهادی حیلهگر است که همه در صفهای طولانی شوروی برای کالا منتظرند. اوه، فکر کردم من فقط فرض کردم که گنا یک تولد تابستانی دارد و از اینکه یک راننده تصادفی کامیون تصمیم گرفت آن را با او بگذراند، متاثر شدم.
من آن احساس را می دانم. برای مدت طولانی، به شنیدن آهنگ تولد کروکودیل توسط افرادی که تقریباً یک هفته قبل از آن که ناگهان شروع به گذراندن هر روز با هم میکردیم، خوانده میشد، عادت کردم – اتفاق کوچکی در تابستان، زمانی که روزها طولانیترین هستند.
اخیراً در یک موجودیت کمتر گردشگر مستقر شده ام. اجاره نامه امضا میکنم من در تمام طول سال سر جایم می مانم. من با آن زمان سختی دارم، هرچند، این ماندگاری. من خودم را در حسرت تابستانهای گذشته که با غریبهها گذراندهایم، مخصوصاً با گرمتر شدن هوا، برای ژست شیرین شخصی که نام خانوادگی شما را نمیداند و مطمئن میشود که همه به آن یک نوار در گوشهای از آموزشگاه زبان میرسند. ساعت 8 شب برای جشن تولد شما. دلم برای شدت متمرکز آن روابط تنگ شده است که پس از آن به طور ناگهانی، درست مثل زمان، تبخیر شدند.
اکنون تنها راه بازگشت، حداقل برای من، داستان است. در اینجا چند رمان وجود دارد که همان احساس را به من القا می کند، دو جلد باریک پر از علائم اختلال تولد تابستانی: نوعی تنهایی داغ، کاهش انتظارات، و زمانی که دماها به هم می خورند – اشتراک چتر با یک غریبه، گونه به گونه
–جنیفر ویلسون
جنایت راهی برای ساختن سفرنامه نویسان از قربانیان خود دارد. ناگهان متوجه می شوید که از خود سؤالاتی می پرسند: کجا بودید؟ آیا با کسی غیرعادی برخورد کردید؟ هر آنچه را که به یاد دارید به ما بگویید؛ حتی پیش پا افتاده ترین جزئیات ممکن است از راه هایی که شما هنوز درک نکرده اید مهم باشد. به نظر می رسد وندلا ویدا، رمان نویس، این موازی را به شدت درک می کند. کتابهای او که اغلب این دو ژانر – جنایی و داستان سفر را با هم ترکیب میکنند – نشان میدهند که چگونه خشونت میتواند انسان را سریعتر از هر جت دیگری از سرزمین ساده لوحها خارج کند. در واقع، متضاد ساده لوح است دنیوی.
در «لباس غواص خالی دراز میکشد»، با یک زن آمریکایی در حال سفر به کازابلانکا آشنا میشویم. چند دقیقه پس از ورود او به هتل، کیفی که کامپیوتر و کیف پولش را حمل می کرد به همراه تمام مدارک شناسایی او به سرقت رفت. مدتی بعد، مسافر بی نام ما شروع به تهیه “موجودی از محتویات گم شده” برای کارآگاه محلی می کند، فهرستی که ممکن است او را نیز شامل شود. او در حال فرار از یک فاجعه شخصی مبهم است که در خانه در فلوریدا رخ داده است. هر چه که باعث طلاق و سفر به مراکش شد، او واقعاً نمی تواند از پس آن بربیاید. من نویسنده نیویورک تایمز هستم. من دارم یک داستان سفر در کازابلانکا میسازم.» او به پلیس دروغ میگوید، با این امید که آنها را بترساند تا وسایلش را پیدا کنند. او با لحن تهدید آمیز مودبانه یک آمریکایی در خارج از کشور می افزاید: «من واقعاً نمی خواهم این را درج کنم.
بدون پول، او شروع به بداههپردازی میکند و هویتهای جدیدی به خود میگیرد که او را از خودش دورتر و دورتر میکند – از جمله، در یک مقطع، کار به عنوان دوبلور برای یک هنرپیشه آمریکایی در حال فیلمبرداری یک فیلم در کازابلانکا. به عبارت دیگر، او تظاهر به یک زن دیگر خواهد کرد که تظاهر به شخص دیگری می کند. در حالی که منتظر است صحنه اش شروع شود، کتابی را از مجموعه برمی دارد. مجموعه ای از اشعار مولانا است. او شروع به خواندن می کند:
تو اینجا با ما نشسته ای، اما بیرون قدم میزنی
در یک مزرعه در سپیده دم تو خودت هستی
حیوانی که شکار می کنیم وقتی تو با ما در شکار می آیی.
تو در بدنت هستی مثل گیاهی که در زمین جامد است،
با این حال تو باد تو لباس غواصی
خالی دراز کشیده روی ساحل تو ماهی
شعر تنش در دل رمان را به تصویر می کشد. آیا این داستان درباره غم است یا ماجراجویی؟ گاهی اوقات زندگی کامل و هوسانگیز میتواند برای افرادی که پشت سر میگذارید مانند غیبت باشد و شاید به نوعی هم همینطور باشد.
اگر دوست دارید بخوانید:«یک جدایی» نوشته کتی کیتامورا، «صمیمیتها»، همچنین اثر کتی کیتامورا، دوبلورهای ادبی، کتابهایی درباره فیلمها، ساخت برنامههای سفر متفکرانهای که میدانید/امیدوارید تکه تکه شوند.
موجود از: هارپر کالینز
“سندرم تایگا”توسط کریستینا ریورا گارزا
داستان، 2012 (با ترجمه انگلیسی، سوزان جیل لوین و آویوا کانا، منتشر شده در سال 2018)
من هر چیزی که در تایگا، گروه جنگل های شمالی که درست در جنوب دایره قطب شمال قرار دارد، خواهم خواند. تایگا از قاره ها عبور می کند. به عنوان مثال تایگا سیبری و تایگا کانادا وجود دارد. ما نمی دانیم کارآگاه رمان «سندروم تایگا» نویسنده مکزیکی کریستینا ریورا گارزا در جستجوی یک زوج گمشده، مرد و زن، به کدام یک از اینها سفر می کند. مشخصات ملیت و زبان مبهم نگه داشته می شود. وقتی کارآگاه سعی میکند به زبان مادری ناشناس او صحبت کند، برای درک مترجم محلیاش تلاش میکند، بنابراین آنها از «زبانی استفاده میکنند که کاملاً مال او و من نبود، فضای سوم، زبان دوم مشترک».
کارآگاه در واقع یک کارآگاه سابق است که از آن زمان به نوشتن رمانها پرداخته است، نسخههایی از پروندههای حلنشدهاش، جایی که داستانهای تخیلی اکنون به او اجازه میدهند «یک سری از وقایع را بدون نادیده گرفتن جنون یا شک» بازگو کند. آیا این جنون است که این زن گمشده و همسر جدیدش را به جنگل برفی کشاند؟ شوهر اول او که کارآگاه را استخدام کرد، متقاعد شده است که همسر سابقش از چیزی به نام سندرم تایگا رنج می برد. او میگوید: «به نظر میرسد که ساکنان خاصی از تایگا دچار حملات اضطراب وحشتناکی میشوند و تلاشهای انتحاری برای فرار انجام میدهند.» این خودکشی است، زیرا «بهمدت 5000 کیلومتر در یک زمین محاصره شدهاند».
تایگای که کارآگاه پیدا میکند، مخزن افسانههایی نیست که درباره مکانهای دورافتاده میگوییم. بلکه یک چشم انداز شکسته است که توسط جنگل زدایی، سرمایه داری استخراج و شرکت های غیرقانونی که برای خدمت به مردان در صنعت چوب برپا شده اند، از هم پاشیده شده است.
شوهر سابق متقاعد شده است که همسر سابقش به دلیل تلگرافی که دریافت کرده است، می خواهد پیدا شود: “وقتی خداحافظی می کنیم به چه چیزی اجازه می دهیم؟” در افسانه تاریک گارزا از فرار و تعقیب در جنگلی خطرناک، قطب شمال مثل برف پاک و سفید نیست و فقط یک گرگ بد بزرگ می تواند چنین خطی را به عنوان خرده نان بخواند.
اگر دوست دارید بخوانید:«حس برف اسمیلا»، رمانهای هلن اوییمی، صفت «شعبآمیز»، قید «ناامیدانه»
موجود از: پروژه دوروتی، کتابخانه عمومی نیویورک (زمانی که نسخه ام را برگردانم)
چرا نمیکنی…
-
دستور پخت را بخوانید؟ که در تاریخچه کتاب های آشپزی: از آشپزخانه تا صفحه در طول هفت قرن (2017)، هنری نوتاکر در مورد محبوبیت کتاب های آشپزی در شعر می نویسد، جایی که دستور العمل های قافیه اجازه می دهد دستورالعمل ها حداقل در تئوری بهتر به حافظه متعهد شوند. گاهی اوقات، به شاعران اجازه می داد تا کمی سرگرمی بی ضرر و خوشمزه داشته باشند. از دستور ادوارد موریک شاعر رمانتیک آلمانی برای شیرینی های کریسمس:حالا همه اینها را در حالی که داغ است بریزید/در بشقاب بگذارید (اما شاعران اکنون نیاز دارند/یک قافیه را اینجا بخوانند و بنابراین مواد تمام شده را در یک دیگ بخورند).
-
به این نکته پی ببرید که چرا بسیاری از مردم وسواس زیادی برای رسیدن به قعر اقیانوس دارند؟ که در غرق شدن: وسواس، دریای عمیق و کشتی غرق شده تایتانیک (2022)، نویسنده علمی، دانیل استون، شیفتگی مردم به کشتیهای غرقشده و آنچه تلاشها برای احیای کشتی تایتانیک، نمادی از ثروت و قدرت، میگوید، درباره اینکه خاطرات چه کسانی اجازه غرق شدن دارند و ما از غرق شدن آنها خودداری میکنیم را بررسی میکند.
-
در مهمانی اجاره هارلم دهه 1950 به جدیدترین هارلم گوش کنید؟ احزاب رانت در طول دهه 1920 در هارلم پدیدار شدند که در دوران رکود بزرگ ادامه یافت و در دوران پس از جنگ تجدید حیات یافت. مستاجران سیاه پوست با بار مضاعف دستمزدهای کمتر و اجاره بهای بالاتر مواجه شدند. برای جلوگیری از اخراج، بسیاری، به ویژه کارگران خانگی، مهمانی های خانگی برگزار کردند و هزینه پذیرش را دریافت کردند. شاعر لنگستون هیوز دعوت نامه ها را جمع آوری کرد، که معمولاً شامل یک قافیه جذاب بود، مانند این: “شما می توانید شیطان را از خواب بیدار کنید / تمام جهنم را بلند کنید؛ / هیچ کس آنجا نیست که به خانه برود و بگوید.”
از اینکه مشترک هستید متشکرم
بیشتر در کتاب های نیویورک تایمز یا توصیه های خواندن ما غوطه ور شوید.
اگر از مطالبی که می خوانید لذت می برید، لطفاً آن را به دیگران توصیه کنید. آنها می توانند در اینجا ثبت نام کنند. همه خبرنامه های مختص مشترکین ما را اینجا مرور کنید.
یادآوری دوستانه: کتابخانه محلی خود را برای کتاب بررسی کنید! بسیاری از کتابخانه ها به شما این امکان را می دهند که نسخه های آنلاین را رزرو کنید. بازخورد خبرنامه را به [email protected] ارسال کنید.